۱۳۹۴ تیر ۱۶, سه‌شنبه

ماساژ

غیرممکن بود که بامردی غربی دربستر باشم و به خوبی نبینم که او، نخست قصددارد چیزی را اهدا کند قبل ازآنکه نیت دریافت هدیه ای داشته باشد.

معمولا این تقدیم، ماساژ نرم و لطیف است. حالا چه موها چه صورت، چه پاها چه بدن، یا بگیر گاهی کل بدن، آن هم از پشت ورو.
حسی از توجه و احترام درزن برانگیخته می شود و مرد بسیار خواستنی تر.









دلم و تنهایی

چی شد که اینجوری شد؟
این شبهای خنک و تازه ی تابستانی اروپایی، قدیمترها چقدر عشق به یاد بغلم می آورد اما الان ساکت و لال عین چوب خشک نشسته و مرا نگاه می کند؟
دلم دارد به خودش عادت می کند.
دارد خیلی تنهایی- دوست می شود. چه صفایی ست این سکوت مالِ خودِ خود آدم.
هرچند اقرار می کنم هنوز دست دردستی زوجها، می تواند نگاهم را دقایقی مالِ خود کند....






۱۳۹۴ تیر ۱۴, یکشنبه

بازگشت

بدجنسی ام زده بالا و جواب اس ام اس به کسانی که نمی خواهمشان را نمی دهم.
اما من که بدجنس نبودم.
دست «ی» در کاراست. 
وقتی خیلی از او خوشحالم یا خیلی ناراحتم واکنش هایم بر مردمان اطرافم اثر دارد.

مراقب رفتارهایمان باید باشیم وقتی مقام «معشوق» داریم.
حالا خودم را بگیر که چقدر به این روضه هایم عمل می کنم.




تردید

بین قلب و عقل مانده ام.
عقل می گوید مرد غربی برای ازدواج.
قلب می گوید مرد ایرانی....