۱۳۹۴ تیر ۱۶, سه‌شنبه

دلم و تنهایی

چی شد که اینجوری شد؟
این شبهای خنک و تازه ی تابستانی اروپایی، قدیمترها چقدر عشق به یاد بغلم می آورد اما الان ساکت و لال عین چوب خشک نشسته و مرا نگاه می کند؟
دلم دارد به خودش عادت می کند.
دارد خیلی تنهایی- دوست می شود. چه صفایی ست این سکوت مالِ خودِ خود آدم.
هرچند اقرار می کنم هنوز دست دردستی زوجها، می تواند نگاهم را دقایقی مالِ خود کند....






هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر